پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

فقط برای تو برای تو پرنیای گلم دختر ناز اریایی می نویسم .شاید روزی نباشم ولی این نوشته عشق من به تو

  پرنیای گلم: تمام ترانه هايم خاطره  ياد توست و تمام نفسهايم خلاصه در نفسهاي توست........ اي زلال تر از  باران  و پاكتر از آيينه به وجود پر مهر تو مي بالم ........ و تو را آنگونه كه ميخواهي دوستت دارم. ......... اي مهربان - پرنده خيالم با ياد تو به اوج  آسمانها  پر خواهد گشود.......... و زيبايي ات را به رخ  فرشتگان  خواهد كشيد ......... تبسمي  از تو مرا كافيست كه از هيچ به همه چيز برسم.....   کنارآ شیانه تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای ؟ و من برای زندگی ...
29 مرداد 1392

برای دخترم برای فرشته نازم پرنیای گلم مینویسم

    دخترم . پرنیای گلم   اکنون قدم در سن 5 سالگی گذاشته ای و من هر روز برای تو و به عشق تو بیشتر تلاش می کنم برای تو که اینده ای درخشان داشته باشی .گرچه در تمام سختی های راه با من بودی و معنای واقعی ارامش را حس نکردی اما سعی دارم از اکنون برایت ارامش مهیا کنم اگر ......بگذارند . دخترم! امروزِ من، فردا مباد.... خوابِ من ، تعبیر ف ردای تو باد...  شب به امید گلِ فردا و فرداها ی شاد... ارمغانی بر تو باد...  دخترم :  عشق را با عشق معنا کردن از آنِ تو باد ...   پرنیای گلم فرشته زمینی من .شاید روزی نباشم اما بدان برای تو و با تمام وجودم نوشتم که بد...
29 مرداد 1392

الان کوچولوی ما تو هفته 22 یا ماه شش هست نمی دونم الان چه شکلی پسره دختره اما فقط از خدا میخوام سالم

  هفته بیست و دوم بارداری   در هفته بیست و دوم شما بیشتر احساس مادر شدن می کنید و بند ناف جنین نیز در حال رشد و قطور شدن است.   جریان خون کاملاً در حال فعال شدن بوده و بند ناف در حال رشد کردن و قطور شدن است. به آرامی و به طور منظم کودک شما در حال رشد کردن و بزرگ شدن است. در این هفته او حدود 450 گرم وزن داشته و 32- 30 سانتی‌متر قد کشیده است. هنوز برای خنده های زیبای کودکانه و دندان‌های کوچک زود است، اما شرایط و چهره او دارد برای عکسهای روز اول تولد آماده می شود. دندان‌های اصلی و شیری او روی بافتهای زیرین لثه در حال رشد است. در این هفته کودک شما دارای چشم شده است، اما هنوز عنبیه...
29 مرداد 1392

دخترم به عشق تو به یاد تو و بای تو می نویسم

  دل ِ من ، در این غوغای روزگار ، دلخوش بهانه های کوچکی است که  خوشبختی  را به رخ کِشد ! دل ِ من ، سخت در پیچ و تاب این عروسک بازی دنیا ، دیوانه شده است ! دل ِ من از اول هم دل نبود که ، دلداده بود و دل سپرده !   تمام ِ فکر و ذکر این روزهایم پُر شده از معنی ناب ِ  خوشبختی  ! خوشبختی  چیست؟ کجاست ؟   خوشبختی   من آن لحظه ای است که غرق در افکار روزمره ، با هزاران فکر پس و پیش، گوش هایم پر میشود از موزیک ِ مورد علاقه ام ، همان آهنگ ِ دوست داشتنی ، همان که وقت دلتنگی هایم زیر لب زمزمه میکنم ! و این فکر حالم را خوش میکند  ...
28 مرداد 1392

فقط برای تو برای تو پرنیای گلم دختر ناز اریایی می نویسم .شاید روزی نباشم ولی این نوشته عشق من به تو

  دستهای من نفسهای تو را آرام میکند و صدای نفسهای تو دستان مرا ... شبها که سرت را رو دستهایم میگذاری تا بخواب روی، دستان من آرامبخش جانت میشوند و کم کم صدای نفسهایت سمفونی آرام و پی در پی ای را مینوازند که آرامش بخش دستهای خسته ام میشوند و در آن لحظه با خود می اندیشم که چقدر برای آرامش به وجود هم نیازمندیم ... و شاید من و تو یک روح باشیم در دو بدن وگرنه چطور گرمای وجود کودکی 20 ماهه اینچنین گرمم میکند و گرمای وجودم چطور آنقدر آرامش میکند تا بخواب رود ... شکر پروردگار مهربانی که این عشق را آفریدی....   ...
28 مرداد 1392

بدون عنوان

  اینروزهای تو ... ناب و زود گذر است ، کارهای شیرینت ... حرفهای دلنشینت ... اولین های واپسینت ، همه و همه میرود درست مینشیند در عمق قلب عاشق من ... حک میشود در روح و جانم ... ثبت میشود در ذهن بی قرارم ، و من میمانم و یک دنیا خاطره که حتی مجالی نیست برای ثبت و ظبطشان ، فرصتی نیست برای غصه سپری شدنشان. دلم میگیرد از گذر شتابان ثانیه ها...محض رضای خدا انصاف داشته باشید...اگر سختی و تنگی هم رسید به همین عجله رد شوید و بروید و بشویید ...به همین شتابی که این روزهای زیبای بهشتی را از من میدزدید. اگر چنین باشد گله ای ندارم...خودم را محکوم میکنم که همپای ثانیه ها بدوم و شکوفایی نوگل باغ زندگیم را جشن بگیرم... ...
28 مرداد 1392

برای دخترم برای فرشته نازم پرنیای گلم مینویسم

برای تو تو که با امدمت با بزرگ شدنت با قد کشیدنت معنای زندگی به من اموختی برای تو می نویسم    آرامــش امروزم را مدیــون همــان انــتظـاری  هـسـتــم ڪه دیــگر از هـیــچ ڪسے جــز "خــدا" نــدارم .. "خُــدا جـــونَم  مِـرسے "   زمین سراسر غبار بود.آسمان سراسر ابر و بدین سان زندگی میکردیم روی امواج خروشان دریا.چشم به طلوع خورشید بودیم و حضور یک معجزه. و تو پا بر زمین نهادی...فرشــــــته بودی در لباس انــــسان... خورشیـــــد طلوع کرد...دریا آرام گرفـــــت...غبار رفت...قلبم قرار گرفت....غمهایم خنده شد...اشک هایم همه از شوق... مهربـــــــــان نازنینم دریافتم خـــــــــ...
28 مرداد 1392

سلام به همه ما اومدیم اما...................

  سلام به همه دوستای گلمون  این پست فقط مخصوص یکی از دوستای گلمون هست که واقعا به ایشون ارادت خاصی دارم جای تشکر داره ازشون به خاطر ذوق هنریشون ا     ...
9 مرداد 1392