پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

تقدیم به کوچولوی مادر

اون روزا که یادت نمیاد، اون وقتا که هنوز نیومده بودی   شباخوابتو می دیدم ،دستمو روی صورتت می کشیدم   می خندیدی                     می خندیدم     تمام بازی هایی رو که نکرده بودم ،یادم می اومد   دستاتو می گرفتم ،دستاتو از تو دستام می کشیدی   روی چشام می ذاشتی ، می گفتی چشم بذار   چشم می ذاشتم تو قایم می شدی   دنبالت می گشتم اما دیگه پیدات نمی کردم   یه روز وقتی داشتم راه می رفتم   تو رو کنارم دیدم ،خواب نبودم   ا...
8 خرداد 1390

شیرین کاری

دختر گلم دیروز ما خونه مامان بزرگت بودیم و از صبح که از خواب بیداری شدی به عشق شیر آب رفتی حیات و شروع کردی به اب بازی کردن تا حدی که خیس شدی ما همه به تماشای شیرین کاریهات محو شده بوذیم تا این که بابا بزرگت اومد و یه تشت بزرگ پر اب کرد و تو هم رفتی داخل اون اب سرد شروع کردی به اب بازی و هر چند لحظه یه بار صدای من و بابت میزدی که دارم بازی میکنم بیایین .سر تا پات خیس شده بود و لباس همرامون نبود ولی ول کن نبودی اومدی توی خونه تمام زندگی اشون را بهم ریختی اونا هم هر چی بهت میگفتن و با حالت شوخی دعوات میکردن با شیرین زبونی ات خودت را به کوچه علی چپ میزدی بیشتر خودت رو لوس میکردی واقعا یه روز به یاد ماندنی بود عزیز مادر اخر بار هم با شیرین زبون...
7 خرداد 1390

پرنیا دختر بابا سجاد عزیز دردونه ما

دیشب روز مادر بود مامان بزرگ و عمع و عموت اینا خونه ما بودن تو این قدر خوشحال بودی و ما برای مامان بزرگت جشن گرفتیم و شما یه سبد گل به مامان بزرگت هدیه دادی همه بهت نگاه میکردن خیلی از شده بود عزیزم.همه اش میگفتی مامان تولد مبارک خیلی خوش گذشت تا دیر وقت بیدار بودی تا این که اخر شب میخواستی همراشون بری گفتم نه دخترم و شما گفتی مامان گناه دارم . ...
3 خرداد 1390

پر طلای مامان

تقدیم به دخملکم پر طلا خانوم مادر : پرنیا جون وقتی نگاهت  میکنم؛ سکوت را بهانه ای برای گفتن نا گفته ها میابم. کاش هرگز زبانی نبود که سکوت بهانه شود؛ برای نگفتن گفتنی ها... ای کاش... نگاه؛ پلی شود برای رسیدن به تو... به قول شاعر، راه های به تو رسیدن محدود است اما من... به اندازه ی تمام راه های نرسیدن به قلبت، دوستت دارم!!!   ...
2 خرداد 1390

تقدیم به دختر گلم پرنیا جون

پرنیام  غصه نخور غصه اسیرت میکنه میبره تو عالمش یک شبه پیرت میکنه حیف اون چشمای نازت که بباره اشک غم ارزش اشک نداره اون که حقیرت میکنه تو بدون قدر خودت رو سرتو بالا بگیر جنست از گلهای یاسه غم کویرت میکنه اون خدایی که تو رو از جنس گلها آفرید نعمت مادری رو یه روز نصیبت میکنه دیگه اون روز ارزشت میشه قد فرشته ها تازه اون موقع خدا بهشت رو زیبت میکنه
31 ارديبهشت 1390