پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

سلام به دوستای گل نی نی وبلاگ

سلام ..امروز اومدم تا عکسای ناز ددخترامو بزارم و از خاطرات بزرگ شدنشون بنویسم....عکسای پریسای نازم دخترم که امروز 73 روزگی شده و من هر لحظه با اون و پرنیا میگذرونم و بزرگ شدن پریسا رو که میبینم مثل این که دارم روزهای گذشته و بچگی پرنیا رو میبینم .   از برگ شدن پریسا جون بگو دخترم دیگه داره بامزه میشه ..اولی هست که داره اوغ اوغ میکنه مامان و بابا و پرنا و خاله ها رو میشناسه . باهاش حرف میزنیم میفهمه میخنده ولیس متاسفانه یه عادت که داره .. این که وقتی بیداره میخواد فقط باهاش حرف بزنیم. اما پرنیای گلم واسه خودش دیگه خانوم شده .. کلی تو کارا بهم کمک میکنه .. امروز برام خونه رو تمیز کرده جارو برقی رو اورده با جارو خانه رو تمیز کرده ظرف...
19 اسفند 1392

سلامی ز بوی خوش اشنایی

دوستای گلم این قدر غرق شیرین کاریها و بزرگ شدنای دخترم هستم که گاهی اوقات غصه هام یادم میره امروز هم که حس و حال داشتم گفتم چند تا پست واسه پرنیا جون بزارم اخه اعتباری به حال و روز من نیست دوباره کسل و خسته میشم دیر به دیر میام . بازم عکسای پرنیا جون ...
27 شهريور 1391

بچه ها فرشته اند

دوستای گلم بیایید واسه اونایی که این فرشته های کوچولو رو ندارن دست به دعا برداریم و از خدا بخواهیم توی این سال جدید این فرشته های کوچولو رو بهشون هدیه بده   ...
28 فروردين 1391

بدون عنوان

  این پست هم خاطرا پرنیا جون که رفته بودیم پارک توی اون هوای سرد خیلی بهش خوش گذشته بود بعد اومد پیشم و گفت مامان جون خیلی دوست دارم تو پارک   جا خوردم چرا میگه تو پارک؟؟؟؟ گفتم چرا تو پارک پرنیا جون؟؟؟؟؟ گفت اخه این جا سرسره است کلی خندیدم به خاطر این حرف کله گنده اش   ...
3 اسفند 1390

چه قدر بچـــــــــه ها بزرگنــــــــــد

  روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.   روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی...
23 مهر 1390

خدای مهربون نماز منم قبول میکنی ؟؟؟؟؟

  نماز آن اتصال باخدا نماز آن گوهر بی انتها نماز آن لطف سرشار از یقین نماز آن معنی یکتای دین نماز آن شور مستی در عمل نماز آن نور هستی از ازل نماز عبد یعنی بنـد گی عبادت در عمل ّدرزنـدگی شکوه آن به همرنگی بود جماعت اصل یکرنگی بود ...   .................................................. اینم یه نگاه معصومانه به سوع معبود یکتا       ...
7 مهر 1390

میدونین چرا بچه ها مامانا رو دوست دارن؟؟؟؟

  چرا عاشق مادرمونیم؟ چون ما را با درد بدنیامی*آورد و بلافاصله با لبخند می*پذیرند   چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق ما بریزند ، پشت دستشان می*ریزند چون وقتی توی اتاق پی پی می*کنیم زیاد با ما بداخلاقی نمی*کنند و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی می*کنیم آبروی ما را نمی*برند و وقتی بعدها به زندگی*شان* ترکمون می*زنیم فقط می*گویند: خب جوونه دیگه، پیش میاد! چون وقتی تب می*کنیم، آن*ها هم عرق می*ریزند چون وقتی توی میهمانی خجالت می*کشیم و توی گوششان می*گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می*گویند منیر خانوم بی زحمت یه سی...
4 مهر 1390

تنبیه نکنید اما.....

  کودک را تنبیه نکنید  در عوض...   برخی از والدین در مقابل رفتارهای ناپسند ک ودکانشان خیلی سریع عصبانی شده و عکس العمل تندی نشان می دهند و متوسل به تنبیه بدنی، دعوا، سرزنش، انتقاد، مقایسه و... می شوند؛ این واکنش ناپخته، لجبازی کودکان را بر می انگیزاند و باعث می شود آنها بر خلاف میل والدینشان، به جای ترک رفتار، به طرقی دیگر متوسل گردند و رفتار ناپسندشان را تکرار کنند که در نتیجه دوباره دور باطل و معیوب عمل و عکس العمل با شدت بیشتری ادامه می یابد. اما اگر والدین صبوری نشان دهند و در شیوه های تربیت کودک خود تجدید نظر کرده و روش های بهتری را اتخاذ نموده و در پرورش کودک خود لحاظ نمایند و در به انجام رساندن آنها حوصل...
15 شهريور 1390

تو یادت نمیاد ولی من خوب یادم دخترکم

  خنده   دخترم .parniya راستی ... یادت هست... که در ان روزعزیز( 2تیر ماه 1388) که شکفتی ازدر قلب من در تپش افتاد سیب افتادوچرخید و به پای تو رسید وتو چون ماه به من خندیدی خنده ات .. ماهی در تنگ بلور خنده ات..  جام شراب خنده ات.. تیر خلاص راستی... تو اگر میل نبودنت با من   پس چرا خندیدی...!!!؟؟؟      ...
14 شهريور 1390
1