پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

بدون عنوان

شعری برای یکی یه دونه دخترم       ... دخترم ای جانم... دخترم ای شیرین تر از شهد عسل دخترم صد شعر نو یکصد غزل دخترم زیباترین رنگین کمان آفتاب روشن این آسمان دخترم یک عالمه مهر و وفا برترین پیمانه جود و سخا دخترم گلدان گلهای بهار دانه ی یاقوت زیبای بهار دخترم بر درد بی درمان شفا یک ملک در ظاهری انسان نما دخترم الماس انگشتر نشین شاهکاری نیست زیبا تر از این دخترم محرم اسرارم عاشقانه دوست دارم وقتی با کوچکترین بهونه ای میخندی و مرواریدای سفیدت نمایان میشه دنیا رو دارم و دیگه هیچی نمیخوام.نفس مامان الهی صد ساله  ...
5 آذر 1392

برای دخترم برای فرشته نازم پرنیای گلم مینویسم

برای تو تو که با امدمت با بزرگ شدنت با قد کشیدنت معنای زندگی به من اموختی برای تو می نویسم    آرامــش امروزم را مدیــون همــان انــتظـاری  هـسـتــم ڪه دیــگر از هـیــچ ڪسے جــز "خــدا" نــدارم .. "خُــدا جـــونَم  مِـرسے "   زمین سراسر غبار بود.آسمان سراسر ابر و بدین سان زندگی میکردیم روی امواج خروشان دریا.چشم به طلوع خورشید بودیم و حضور یک معجزه. و تو پا بر زمین نهادی...فرشــــــته بودی در لباس انــــسان... خورشیـــــد طلوع کرد...دریا آرام گرفـــــت...غبار رفت...قلبم قرار گرفت....غمهایم خنده شد...اشک هایم همه از شوق... مهربـــــــــان نازنینم دریافتم خـــــــــ...
28 مرداد 1392

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است گر در ان عشق نباشد همه درها بسته است

سلام به همه دوستای گل نی نی وبلاگ بزرگترا بچه های ناز و فرشته های کوچولو  ما اومدیم با کلی عکس .عکس با خاطرات فرشته کوچولو زندگی ام دختر نازم همدم مادرم پرنیای عزیزم  دوستت دارم پرنسس کوچولوی مادر   ...
26 فروردين 1392

پرنیا و آماده شدن برای رفتن به مهمونی

پرنیا جون اماده شده که بره مهمونی خونه مادر جونش و تازگیها یاد گرفته تا لباس می پوشه بریم بیرون اولا که خودش لباسش رو انتخاب میکنه بعد این که اماده میشه و میگه مامان عکس نمیگیری منم دنبال موقعیت سریع آماده به کار . ...
28 تير 1391

بازم عکسای دخترم

دختر عزیزم آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی  بخشیده ای که به خاطر نمیاورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟   خداوندا چگونه شاکر باشم نعمتی را که از به خاطر آوردن تک تک لحظاتش اشک در چشمانم حلقه میبندد! لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های دختر عزیزم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد! لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در  آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم! لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که آوای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشیم لبخند بی مقدمه بر لبانمان جاری میگردد... ...
30 خرداد 1391

برای تو در کنار تو و با خاطرات تو عزیز دلم پرنیای قشنگم

می نویسم خاطرات کودکی ات را.تا زمانی که بزرگ شدی ببینی که همه وجودم سراسر عشق به تو بود و برای تو زیستم به خاطر تو ماندم و در کنارت ارامش گرفتم گلک زندگی ام پرنیای قشنگم ...
30 خرداد 1391

تقدیم به همه ماداری مهربون و دوست داشتنی که فقط خودمون قدر خودمونو میدونیم

  روز زیباتون مبارک فرشته ای اسمانی مادرای مهربان . . آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز !!! من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ! … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ! … این جهان را گفتم : هستی کون و مکان را گفتم : می توانی آیا لفظ مادر گردی ؟ همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار آسمان کم د...
23 ارديبهشت 1391