سلامی ز بوی خوش اشنایی
سلام به همه دوستای گل نی نی وبلاگی خودمون
بازم اومدیم با یه تاخیر چند هفته ای
اولا درگیر اسباب کشی بودم و خیلی بهم سخت گذشت جونم به لبم رسید تا جابجا شدم
دوم این که مادر بزرگ دوست داشتنی ام مریض بود وچند هفته توی بیمارستان بستری شد خیلی ناراحت بودم
سوم اینکه برنامه سفر به مشهد رو داشتیم
که بعد از جابجایی جمعه 27/5/91 حرکت کردیم به سمت مشهد با خانواده همسرم.
همزمان با رفتن ما به سوی مشهد مادر بزرگ دوست داشتنی ام بعد از سه هفته بستری شدن این دنیای مسخره رو ترک کرد به سوی خدا رفت که زمانی که توی سفر بودم بهم خبر دادن
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود دوست داشتم سریع تر برگردم تا به مراسم برسم اما خانواده همسرم نزاشتن خلاصه رفتن من به مشهد تماما با اشک و گریه همراه بود تا این که روز برگشت فرا رسید و من راهی دیار مادری شدم و برای عرض تسلیت خانه پدر بزرگم رفتم این قدر بغض گلوم رو فشار می داد که نتونستم تحمل بیارم مادربزرگ مهربونم از پیش ما رفت اه که چه قدر سخت بود اون سکوتی که توی خانه مادر بزرگم بود جای خالی اش تمام خانه اش پر از خاطره بود .برایم قابل باور نیست هنوز اونو تو قلبم کنار خودم احساس می کنم ولی پشیمون از این که چرا دیر به دیر بهمادر بزرگ مهربونم سر میزدم کسی که غم خوار همه ما بود .از خداوند براش طلب امرزش میکنم کسی که این قدر مظلوم به سوی خدا شتافت که شب اول قبرش همزمان با شب عید سعید فطر بود
فقط می خوام به همه دوستای گلم بگم قدر داشته اتون رو که همون مادر بزرگ و پدر بزرگای مهربون هست رو بدونین و بهشون سر بزنین تا این که مثل من عذاب وجدان نداشته باشین
برای شادی روح مادربزرگ مهربانم یه فاتحه بخونین به امید سلامتی همه پدر بزرگا مادربزرگای مهربون که اونا عزت و مایه افتخار ما هستن هم دعا کنیم .