اخرین پست عکس دخترم باغ وحش مشهد
سلام به همه دوستای نازمون و گل پسرای ناز و دختر خانومای گلمون
ببخشید دیر به دیر میام ولی مرتب وبلاگ دوستان رو سر میزنم و با خاطرات فرشته های نازمون لبخند به این زندگی میزنم
یکی از اونفرشته ها هم دختر ناز من ماشالله هر چی ازش تعریف کنم کم گفتم
از نظر ادب احترام برای همه سرامد فامیل از نظر شیرین زبونی از نظر پیشرفت توی مهد کودک هم که جا دارم از رسرکار خانم طاهری و خاله های مهربون توی مهدکودک شادان کرمان تشکر کنم واقعا عالیه
هر روز صبح با لبخند به صورت زیبای دخترم بیدار میشم و به امید یه روز خوب و سلامتی کنار دخترم و همسرم روزمو آغاز میکنم
هر روز که میگذره دخترم بزرگ شدنشو احساس میکنم اما برای من همون کوچولوی سه کیلو نیم سال 88 هست که خداوند مهربون به من هدیه داد
میگفتن دختر بابایی هست و اون قدر خودشو تو دل باباش جا میکنه که زیاد به بچه های حالا باور نداشتم ولی چی بگم که دخترم اون قدر تو. دل بابا خودشو جا کرده که بابا سجاد هم بدون اون نمیتونه
وقتی میرم باشگاه بر میگردم این قدر خاطره از بازیهاش داره برام تعریف میکنه که چه قدر تو خونه با بابا سجاد بهش خوش گذشته و اون قدر انرژی داره که همه رو مدیون باباش
تازگیها هر کار خوبی میکنه بابا و مامان براش هدیه میخرن
چند روزپیش کار خوب کرده بود به بابا سجادش میگفت برام یه هدیه بخر با برگه های دفتر خودتم کادوش کن بده خانوم طاهری بهم جایزه بده به بچه ها بگه من یه فرشته ام
خلاصه بگم دخترم داره بزرگ میشه از کلمه خانوم هم بدش میاد میگه به من نگین پرنیا خانم .میگم چی بگیم میگه پرنیا ناز مامان
ماشالله تو سلیقه و تمیزی هم که حرف نداره که بعضی اوقات منو عصبی میکنه با این کاراش البته خوبه ولی خیلی وسواسی
خوب سر دوستای گلمونو به درد نیارم حالا هم که قسمت کرد 12 بهمن 91 با مادر بزرگش و خاله جون و من و بابا سجادش رفتیم مشهد کلی بهش خوش گذشت چند تا از عکساشو بزارم البته بردمش باغ وحش خیلی دوست داشت