بدون عنوان
سلام اومدیم باز با عکسای جدید دو تا فرشته کوچولو که تو زندیگی من خدا بهم هدیه داده ..از تولد تا کودکی تا بزرگ شدن ..الان پریسا کوچولوی ما بزرگ شده همراه با پرنیای نازم ..پرنیا جون هم ماشالله قد کشیده خانم شده و کلی بهونه گیر خیلی پریسا رو دوست داره اما من مامان بدی هستم حوصله ندارم و با پرنیا خوب نمیتونم رفتار کنم به خاطر لجبازیش..اما مهدکودکش رو عوض کردم و با پریسا دوتاشون توی یه مهد هستن به شرایط مهد عادت کرده...شعرای زیادی یاد گرفته ورزش های جدید اما از پریسا بگم که روزای اول خیلی اذیت شد توی مهد کودک ..پستونک نگرفتن پریسا جون منو کلافه کرده بود تا این که اومدم بهش شیر خشک دادم که متاسفانه مریض شد و خیلی اذیت کرد دوباره شیر خشک رو قطع کردم تا این که موفق شدم بهش پستونک دادم حالا دیگه کارم ساخته شده صب علی الطلوع باید بیدار شم برای خانوم شیر بدوشم تا ساعتی که میتونم پاس شیر برم دو بار در روز پاس شیر میرم یه بار ساعت 9 یه بار هم 11 ساعت 2 هم میرم دنبالشون و بعد دنبال بابایی سر کار و خسته مثل یه جنازه سمت خونه...
خلاصه بگم زندگی مسخره است اما به لبخند شیرین پریسا و پرنیا برام معنا پیدا میکنه...پریسا خیلی دختر خوش خنده ای هست....که هر کی بهش نگاه کنه منتظر یه اشاره است و اون خنده های قشنگش...
دختر ناز ما واکسن 5 ماگی اشو هم زده و ماهگرد 5 ماهگیت مبارک عزیزم پریسای گلم
الان دیگه دختر ما فرشته کوچ.ولوی ما بزرگ تر شده مامان و بابا و اطرافیان رو میشناسه غریبی میکنه به خودم خیلی وابسه است ..به پرنیا جون هم بیشتر..تازگیها وارو میزنه و میچرخه اما مثل برنیا جون تپل مپل نیست اما وزنش عالی بود 6.200