دردل مادرانه
دخترم parniyaa اگر من شاعرم شعر تو هستی اگر من عاشقم عشقم تو هستی اگر من یک کتاب کهنه هستم بدان زیباترین برگش تو هستی به خدا خسته از آن زخم زبانت شده ام بی خیال تو و ابروی کمانت شده ام اشکم از دیده فرو ریخت و رسوایم کرد حرف آخر ، تو کجایی ؟ نگرانت شده ام parniyam بی من اگر آرامی من نمی خواهم که کنارم باشی ! با شکست قلبم تو اگر پیروزی آرزوی دل من نیز کامیابی توست من تنها به تو می اندیشم که مبادا خاری به دلت ریش آرد ...