شیرین زبونیهای پرنیا جون
دختر قشنگم روز 4 شنبه رفته ارودی باغ شازده کرمان ساعت حرکت 9 صبح ساعت برگشت 6 برگشت از ارود
وای که چه قدر بهش خوش گذشته بود و رفتم دنبالش مهد این قدر خوشحال بود که تا خونه شعرای جدیدش رو واسم خونه البته من کاملا یادشون ندارم خلاصه مینویسم.
بهار بهار بهاره فصل گل اناره ..................
مسجد یه جای باصفاست گنبد و گلدسته داره ............
دویدم و دویدم به یک طناب رسیدم طناب من دهن داشت خالهایی رو بند داشت..................
دویدم و دویدم به قلکم رسیدم زدم اونو شکست تا پول بیاد تو دستم هیچی نبود تو قلک.........
مامان من خیلی عزیزه دوست داشتنی و خیلی لطیف..........................
پیشی پیشی ملوسم میخوام تو رو ببوسم......................
کلمات انگلیسی پرنیا جون که اضافه شده
عروسک : dool
میمون:monky
پول: mony
اتوبوس:bus
ماشین: car
عمه/خاله: aunt
و از پیشرفت های دختر قشنگم این که یه روز قبل از اردوی پرنیا جون یه اتفاق خیلییییییییییییییییی بد واسه من افتاد که نوشتنش این جا صلاح نیست و این که پرنیا جون این قدر ترسیده بود که تا صبح خواب نرفت و همه اش به باباش میگفت یه((ســــــــگ ))دست مامان رو گاز گرفته و دست مامان کبود شده .حالا از اون روز هر چی بابا بزرگش یا باباش بهش میگه بیا با هم بریم بیرون
میگه:نـــــــــــــــــــــــــه..پرنیا فقط همراه مامان جونش میاد چون دخترا باید کنار مادرا باشن
دیشب هم به من میگه مامان جون میگم جونم میگه من دیگه تنهات نمیزارم
اگه بابا حاجی گفت بیا با هم بریم میگم نه فقط با اجازه مامانم باید برم.
خلاصه بعد از این اتفاقای بدی که هر از گاهی تقریبا 4 یا 5 ماهی یکبار واسه من می افته نمیدونم چرا فقط من
با حرفای شیرین پرنیا جون که اروم میشم اون خاطره های بد رو فراموش میکنم .