کاش همه ما ادما این قدر دلی مهربون داشتیم
دخترک چه ارزوئی داشت:
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستادو به کفش های قرمز
رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت
خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد " اگر تا پایان ماه هر روز بتونی چسب زخم
هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات میخرم " دخترک به کفش
ها نگاه کردو با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت
صد نفر زخم بشه تا... و بعدشانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه....
خدا نکنه..... اصلا کفش نمیخوام!!!
:یک قلب پاک ازهمه ی معابدومساجدزیبای جهان،زیباتراست!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی