برای تو مینویسم پرنیای وجودم
پرنیای قشنگم .دختر مهربانم
برایت مینگارم
مینگارم از روزهایی که گذشت به تلخی به شادی
اما تو بودی و بودنت امید بود از خاطراتی که هیچ زمان یادی از انها نخواهم کرد.اما اینک خوشحالم که تو در کنارم هستی و هیچ احساس تنهایی نمیکنم
یاد دارم روزی که تو را در اغوش گرفتم و چه شبهایی تا صبح در کنارت بودم و پشت در اتاق عمل اشک ریختم روزی که هیچ زمان دوست ندارم به ان برگردم روز زجر کشیدن تو و روز بی قراری تو.
چه ساعتی که پشت در اتاق عمل به امید به هوش امدنت نشستم
اما اینک خوشحالم و زمین خدا را مستایم که تو را دارم تویی که در روزهای بی کسی پناهم بودی مادر
میستایمت دخترم .اسمانی من
به امیدی که همیشه همراهم باشی و شادیهایت را ببینم عزیز دلم
مادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی