پرنیا دختر بابا سجاد عزیز دردونه ما
دیشب روز مادر بود مامان بزرگ و عمع و عموت اینا خونه ما بودن تو این قدر خوشحال بودی و ما برای مامان بزرگت جشن گرفتیم و شما یه سبد گل به مامان بزرگت هدیه دادی همه بهت نگاه میکردن خیلی از شده بود عزیزم.همه اش میگفتی مامان تولد مبارک خیلی خوش گذشت تا دیر وقت بیدار بودی تا این که اخر شب میخواستی همراشون بری گفتم نه دخترم و شما گفتی مامان گناه دارم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی