پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

شیرین کاری

1390/3/7 12:46
511 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم دیروز ما خونه مامان بزرگت بودیم و از صبح که از خواب بیداری شدی به عشق شیر آب رفتی حیات و شروع کردی به اب بازی کردن تا حدی که خیس شدی ما همه به تماشای شیرین کاریهات محو شده بوذیم تا این که بابا بزرگت اومد و یه تشت بزرگ پر اب کرد و تو هم رفتی داخل اون اب سرد شروع کردی به اب بازی و هر چند لحظه یه بار صدای من و بابت میزدی که دارم بازی میکنم بیایین .سر تا پات خیس شده بود و لباس همرامون نبود ولی ول کن نبودی اومدی توی خونه تمام زندگی اشون را بهم ریختی اونا هم هر چی بهت میگفتن و با حالت شوخی دعوات میکردن با شیرین زبونی ات خودت را به کوچه علی چپ میزدی بیشتر خودت رو لوس میکردی واقعا یه روز به یاد ماندنی بود عزیز مادر اخر بار هم با شیرین زبونی ات که بریم خونمون بخوابیم همه رو به وجد اوردی و منم گفتم دخترم همین جا خونمون و تو گفتی نه خونمون اسباب بازی داره چه قدر شیرین شدی عزیز مادر .

 

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم 
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم. 

 قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)