حیرانی من و شیرین کاری تو عزیزم
دختر قشنگ این عکس بر میگرده به بهمن ماه 89 وقتی من از سر کار اومدم دنبالت تا بریم خانه رفته بودی سوار سرسره شده بودی و هی شیطونی میکردی منم هر چی بهت میگفتم دختر قشنگم دیره بریم میگفتی میخوام بازی کنم چه قدر اون روز منو اذیت کردی ولی همین شیرین کاریهات باعث شد باهات قهر نکنم و بعد از یه مدتی اومدی گفتی مامان دیگه بسه بریم خونه ما هم اومدیم خونه این قدر خسته بودی که توی ماشین خوابت برد عزیزم ...
نویسنده :
مامان پرنیا جون
13:00