اب بازی
دختر گلم من امروز مرخصی ساعتی گرفته بودم برم ازمایشگاه ولی همون لحظه شما از خواب بیدار شدی و یادت اومد بری اب بازی من به بابات میگفتم دیرم شده شما هم بهونه اب را داشتی تا این که بابات بردت حموم حالا مگه ول کن بودی نمی اومدی تا این که من اومدم از همون ترفند همیشگی استفاده کردم و گفتم میخوام برم پارک تا شاید از حمام بیایی بیرون ولی شما گفتی من نمیام اب بازی کنم.منم از دستت ناراحت شدم به بابا جونت گفتم زود پرنیا را از حموم بیار من دیرم شده با چشم گریون از حموم اومدی بیرون تا این که بین راه از بس گریه کردی بردمت مهد کودک یه کم کنار تاب باهات بازی کردم اروم که شدی رفتم دنبال کار خودم .هر چی بزرگتر میشی لجبازی هات و شیرین کاریهات بیشتر میشه عزیزم دوست دارم دخملکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی