پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

ولادت امام هشتم شیعیان و روز جهانی کودک بر همگان مبارک

    از خدا پرسیدم... از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟ خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو. ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی كوچك باش و عاشق.. كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی موفقيت پيش رفتن است نه به...
17 مهر 1390

شکر در مقابل بار پروردگاری که ما در مقابل او هیچیم

  روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که  داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجل...
14 مهر 1390

برای تو مینگارم ای تمام وجودم

  دوست دارم دخترم پرنیا برای تو مینویسم     ای نگاهت نخی از مخل و از ابریشم مدتی هست که هر شب، به تو می اندیشم شبحی چند شب است، آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است یک نفر ساده، چنان ساده که از ساده گی اش می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش  یک نفر سبز، چنان سبز که از سرسبزی اش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش آی یکرنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبحه، هر شبه تصویر تو نیست اگر این حادثه ی هر شبه تصویر تو نیست؟ پس چرا رنگ تو و آینه، این قد یکی ست؟   &...
7 مهر 1390

سوزد آن شمع که پروانه بود همدم او ...... ما که پروانه نداریم چرا سوخته ایم

      اگه درها همه بستس مسیر آسمون بازه تموم رازمو میگم به اون که صاحب رازه نذار تا گم کنم راهو میون این همه فانوس تو که خورشید من باشی نمیشم طعمه ی کابوس   خداوندا ... اگر روزی بشر گردی ز حالم باخبر گردی پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سر شار است. ...
31 شهريور 1390

به بچه ها هر چیزی رو موقع خودش یاد بدیم.

    بچه ها باید همراه زمان پیش بیان . مي گن به بچه ها نگين خدا خيلي خيلي بزرگه  اونوقت بچه ها مي پرسن خيلي بزرگ از كوه بزرگتر اونوقت شما بايد بگي آره بزرگتر  مي پرسه از دريا درخت خونه ما هم بزرگتره  اگه بگي آره بزرگتره اونوقت چون بچه در مورد زمان و مكان شناخت نداره خواهد پرسيد پس شما ميگي مياد خونه ما چه جوري تو خونه ما جا ميشه  بچه ها خواهند پرسيد خدا پيش بابا هست پيش ما هم هست پيش مامان بزرگ هم هست  اونوقت چي جوابشونو مي دين بچه ها ميگن اگه پيش منه كه پيش بابام نيست( اين بچه ها رو بايد به زماني كه در مورد زمان و مكان شناخت پيدا كردن حوال...
27 شهريور 1390