پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

مرا ببخش فرزندم.

1390/6/27 10:09
817 بازدید
اشتراک گذاری

 

آبی ترین گل

 
امروز به عابری برخورد کردم . با خضوع فراوان به او گفتم : ببخشید .
عابر با ادب تمام گفت : شما ببخشید , ندیدم تان .
من و این غریبه با کمال ادب و احترام از همدیگر خداحافظی کردیم و هر یک به راه خود رفتیم .
بعد از ظهر همان روز , در منزل , مشغول پختن شام بودم . پسرم پشت سرم ایستاده بود , تا برگشتم , به او خوردم ( مثل صبح با آن آقا ) چیزی نمانده بود بخورد زمین .
با بد اخلاقی گفتم : خودت را بکش کنار !
او رفت و دل کوچکش شکست .
متوجه خشونتم نبودم .
شب در رختخواب دراز کشیده بودم , ندایی به گوشم رسید : چطور با آن غریبه آن رفتار مودبانه را داشتی , اما با خانواده و عزیزانت این قدر بد رفتار کردی ؟ برو آشپزخانه را خوب نگاه کن , دم در چند شاخه گل افتاده , گل هایی هستند که پسرت برایت آورده بود , خودش آنها را چیده بود , رنگ های صورتی , زرد , آبی , پشت سرت ایستاده بود که تو را غافلگیر کند , تو اشکی را که در چشمان کوچکش جمع کردی دیدی ؟
خیلی خجالت کشیدم , اشکم سرازیر شد , آ هسته به اتاقش رفتم و کنار تختش روی زمین نشستم , گفتم : بیدار شو کوچولوی من , بیدار شو عزیزم , اینها همان گلهایی هستند که تو برایم آوردی ؟
او لبخندی زد و گفت : آنها کنار آن درخت بودند , آنها را چیدم چون به خوشگلی تو بودند , میدانستم که از آنها خوشت می آید . مخصوصا از گل آبی اش ....
گفتم : از رفتاری که امروز با تو داشتم بسیار متاسفم .
او گفت : عیبی ندارد مامان , من به هر حال تو را دوست دارم .
گفتم : من هم تو را دوست دارم پسرم , گلها را هم دوست دارم , مخصوصا گل آبی

[تصویر: www.hamdardi.com_2.net.jpg]


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)