پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

جملات و شعرهای قشنگ عارفانه عاشقانه

    کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را از نگاهش مي توان خواند اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!! بچه بوديم دل درد ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به كسي مي گوييم ...هيچ كس نمي فهمه   یک شمع میتواند هزاران شمع را روشن کند بدون اینکه چیزی را از دست بدهد مانند شادی کردن که هیچگاه با تقسیم کردن ازش کم نمیشه    امید دوای...
1 شهريور 1390

خدای مهربون توی این شب عزیز از سر گناهامون بگذر و ما رو مورد رحمتت قرار بده

      زندگی بافتن یک قالی است نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی نقشه را اوست که تعیین کرده است تو در این بین فقط میبافی نقشه را خوب ببین !!! نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند           اعمال شب بيست و سوّم در هَدِيّة الزّائر ذكر شده از دو شب قدر سابق افضل است و از احاديث بسيار مُستَفاد مى شود كه شب قدر همين است و اين شب جهنى است و در اين شب جميع امور بر وفق حكمت مقدّر مى گردد وازبراى اين شب غير از اعمالى كه با دو شب سابق شريكست چند عمل ديگر است:   اوّل خواندن سوره عنكبوت و رُوم كه حضرت صادق عليه السلام قَسم ياد فرموده كه خواننده اين دو...
1 شهريور 1390

برای تو مینویسم نگارم.

  دختر نازم: parniya jan وقتی با منی ،‌ خود را احساس می کنم   وقتی برای تو تلاش می کنم   هستم وقتی به یاد توام   هستم   برای همین است   که دوستت دارم   با تو هستم   ...
29 مرداد 1390

شعر علی بابا که پرنیا خیلی دوسش داره و کلی هم ذوق میکنه

پرنیا جون این شعر رو خیلی دوست داره و به هر کی میرسه سریع میگه تو نخون خودم میخونم و شروع میکنه به خوندن این قدر هم ذوق میکنه منیدونین چرا ؟ چون اسم خودش توی اون شعره یعنی بجه ها باید یه اسم رو بگن اونماسسم خودشو میگه ناقلا   علی بابا باغی (باکی ) داره                      هیی هیی ها توی باغش(باکش )طوطی داره                هیی هیی هی اسم طوطیش اگه گفتی             ...
22 مرداد 1390

شعرای پرطلا جون

شعر جدید پرنیا که فقط اخرشو بلده   یه تیکه کلوچه          افتاد بود توکوچه مورچه هااونو دیدند   براش یه صف کشیدند کلوچه رو نخوردند      با خود به خونه بردند داد میزدند که آخ جون     آذوقه زمستون   ...
22 مرداد 1390

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

برای تو می نگارم اول از همه تشکر میکنم از بابای یکی از بچه های ناز که عکسای خوشکلتو طراحی کرد و برات اینجا گذاشت ثانیا از خدا میخوام همیشه این قدر شاد باشی دخملم.     دلت شاد و لبت خندان بماند برايت عمرجاويدان بماند   خدارا ميدهم سوگند برعشق هرآن خواهي برايت آن بماند بپايت ثروتي افزون بريزد كه چشم دشمنت حيران بماند تنت سالم سرايت سبز باشد برايت زندگي آسان بماند تمام فصل سالت عيد باشد چراغ خانه ات تابان بماند ...
22 مرداد 1390