پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

عکسای پرنیا جون با پسر عمه جونش و دائی سعید و زهرا جون

 بچه ها سلام من یه چند روزی نبودم درگیر کارای اسباب کشی خونه بودیم نتونستم خاطرات پرنیا جون را ثبت کنم الان میخوام عکس چند پرنیا جون با دختر خاله جونش که خیلی هم خانوم و مهربون ،عکس پسرعمه پرنیا اقا رسول و عکس پرنیا جون با دائی سعیدش را براتون بزارم توی وب پرنیا ببینین پرنیا چه قدرخاطرخواه داره .         ...
5 مرداد 1390

تقدیم به دخترم

  پرنیا جون مامان .مامان با اجازه  سر زد به یه سایت دیگه .یه مامان نی نی کوچولو که نی نی اش تو راهه یه شعر خوشکل براش سروده منم .از اون شعر خوشم اومد .نمی دونم اون مامان نی نی راضی هست یا نه منم برای شما اینجا گذاشتمش دختر قشنگم.     تو را همچون شقایق دوست دارم برای دیدن احساس چشمت بی قرارم در این پاییز شهر بی قراری درونم رشد کردی  ای بهارم  غزل را از وجودم نوش کردی شدی تنها گل این سبززارم تو را همچون شقایق دوست دارم شقایق چیست ؟ ای باغ بهارم پرنده از نگاهت کوچ می کرد زمانیکه وجودت شد قرارم دستان کوچک تو آخر این دستان کوچکت بهانه دستم داد وقتی برای ثانیه می خواندم ...
5 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من

این هم عکس پرنیا جون که ما رفتیم جائی مهمونی.بچه ها روی حیات بودن .پرنیا جون هم بود.یکی از بچه ها اومد و صدا زد خاله پرنیا رو ببین .اومدیم بیرون دیدم خانم رفته تو کمد  لباسی نشسته . ...
23 تير 1390

نی نی شگفت انگیز من

  این عکس پرنیا جون برای شرکت در مسابقه نی نی شگفت انگیزه .خاطره مربوط به چند روز پیش ما  رفته بودیم بیرون برای تفریح.بابای پرنیا جون رفت براش خوراکی بخره اونم شروع کرد به گریه کردن پشت سرش.در حین گریه هم میخندید هم گریه میکرد منم این عکسو ازش گرفتم انشاالله که برنده شه .       ...
23 تير 1390

دوچرخه سواری پرنیا خانوم

پرنیا خانوم چون  همه دوسش دارن این دوچرخه رو براش خاله جونش خرید با وجود این که یه دوچرخه هم سال قبل دائیش باش هدیه داد.ماجرائی داشت از مغازه خرید تا خونه میخواست سوار بشه ما هم توی ترافیک فاصله هم زیاد بود تا خونه خلاصه به هر بدبختی بود خودمون به ایتگاه تاکسی رسوندیم خانم سر گریه رو برداشت که من میخوام سوار دوچرخه شم بنده خدا راننده دید پرنیا جون گریه میکنه یه جوری دوچرخه رو داخل ماشین گذاشت تا خانم بتونه بشینه روی دوچرخه .خلاصه با این دوچرخه سوار شدن ما رو خیلی اذیت کرد بلد هم نبود رکاب بزنه تا این که اومدیم خونه مگه میزاشت کسی بهش دست بزنه همه اش میگفت مال خودم بابا خزیده .خاله جونش هم حرصش در اومده بود که من خریدم چرا میگی بابا...
21 تير 1390

لباس زرد پرنیا

د یروز من و پرنیا جون رفتیم خیاطی لباساشو بگیریم.وقتی وارد خیاطی شدیم خانم خیاط یه لباس زرد خیلی قشنگ با یه مدل زیبا که براش برده بودم برا پرنیا جون دوخته بود وقتی پوشیدم تنش خانم خیاط بهش گفت دخترم تو اینه خودتو نگاه کن پرنیا جون هم ذوق زده رفت کنار آینه وقتی خودشو تو اینه دید یه نگاه به ما کرد و خندید بعدش با یه حالت قشنگی گفت وای چه قدر قشنگ شدم .من و اون خانم خیاط چه قدر تعجب کردیم که این دخمل کوچولوی ما معنای زیباییوا میفهمه .قربونت برم دخمل گلم که این قدر فهمیده ا ی ...           ...
21 تير 1390

اینم البوم عکس پرنیا جون

  این عکس مربوط به اردیبهشت ماه 1389 بود وقتی پرنیا جون 10 ماهش بود و می تونست بشینه منم رفتم مهدکودک بهش سر بزنم شروع کرد به گریه کردن مجبور شدم بیارمش سر کار       این عکس پرنیا جون مربوط به تیر ماه 1390 .ما داشتیم حاضر میشدیم بریم مهمونی .پرنیا جون هم اصرار داشت براش لاک بزنم منم براش یه لاک سر سری زدم اونم نشسته بود روی مبل به دستاش فوت میکرد تا خشک بشن .   ...
19 تير 1390