من آفتاب هستم
آن چیست ؟ آن که در آب بالا و پائین می رود !؟!
هان ! همان را می گویم !"
من پرسیدم ! از مرد قایقران !
مرغابی ! مرغابی وحشی !
به این سن رسیدی , مرغابی وحشی ندیدی ؟ "
این را مرد قایقران گفت ! با پوزخند !
هول شدم !
من کمتر استخر می روم ...
حوض خانه مان هم هیچ وقت مرغابی نداشت !
راستش هیچکس در حیاط خانه ما حوض نکاشت ... "
و دیگر ادامه ندادم ,
بین خودمان باشد , خانه ما اصلا حیاط نداشت ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی